Wednesday, August 14, 2013

یه آشنایی داریم ما که زیاد در ارتباط نیستیم اصن زیاد چرا اصن در ارتباط نیسیم از اونجایی که بدک نمینویسه این حرفا من هرزگاهی جلو چشم بیاد نوشته هاش میخونمشون این حرفا. دو سه بارم شاید با هم حرف زدیم در مورد نمیدونم چی چی. خلاصه این عزیز تازگیا نمیدونم مریضی چی چی گرفته که شبیه ام-اس میمونه اینا. این بیچاره هم با اون قلم عجیب غریب اعتیاد آورش مینویسه در موردش من هر بار میخونم دلم ریش میشه به گا میرم از این جبر تخمی زمونه. یعنی کلن من مریض جماعت میبینم میخام خودم بزنم متنفرم از مریضی درد این چیزا. دل کوچیکم در مورد این چیزا خیلی داغون این حرفا. کاش ننویسه. یا کاش من بتونم نخونمش.
به قران كه من رژيم نيستم. 
رژيم برا نعشع باز جماعت مث آب رو آتيشه
يادم بنداز يه دفعه در مورد تنفرم ازت بنويسم. از اينكه مگه ميشه من ثانيه به ثانيه ازت بدم بياد گلابى
به خودم اومدم دیدم دارم روزی یه هندونه میخورم.

Sunday, August 11, 2013

بكگراند موبايلم عكس خودت از صب احساس ميكنم موبايل من نيست اين موبايل

Tuesday, August 06, 2013

درخت که نیستم. خوشم نیاد از موقعیتم میرم یه ور دیگه