Friday, April 15, 2011

از یه چند سالی شد که دیگه پیگیر نشدم پیگیر هیچی
تو جو هیچی نرفتم
فقط بعضی اوقات میام یه دون میپاچم میرم تو قفسم
یعنی مثلن سالی ماهی یه بار میرام میگم آقا مثلن من دلم برات تنگ شده بعد احساس میکنم دیگه مسئولیتم انجام دادم میرم باز تو قفسم
ولی بعضی وختا مثلن دلتنگیه میخاد بیاد قالب بشه تا دمش میره ها باز نمیتونه آرزو به دلم موند یه دفه بتونه باز نمیتونه
کاش دوباره میتونستم پیگیر آدما بشم
حتی اون روز ماه سالی که اینطوری شدم یادمه
ریدم تو دهنت آدمی که باعث شدی من اینطوری بشم
خیلی عذابه بعضی وقتا اصن به تخمتم نباشن آدما.