Saturday, October 29, 2011

یه چیزایی میبینه آدم پشماش میسوزه

Friday, October 28, 2011

درد تخمی داشت. پام میلرزید از ترس ولی گفتم بزن و زد
به فاطمه یه دفه دیگه این موزیک پلی شه میشینم همین وسط خودزنی میکنم

Friday, October 21, 2011

In a relationship with Madaret
همیشه همین بوده داستانمون اون میاد من میرم اون میره من میام این وسطا به هم میخوریم جرقه میزنیم

Thursday, October 20, 2011

البت بخام بکنمت میکنمت حالا هی در رو
من بخام بخونمت میخونمت حالا پاکم کن یا هر چیزی
به تخمم بیشتر چیزی که این روزا میگم

Monday, October 17, 2011

این مقدار حجم نفرت فقط و فقط باید با ناراحتی قاطی شه که من بشینم جلوت یه مشت اراجیف بارت کنم بعدم برم.

Thursday, October 06, 2011

موهام چرا داره سفید میشه من که سنی ندارم.

Wednesday, October 05, 2011

حوصله ندارم. نکه تازه اینطو شده باشما سالهاس حوصله ندارم.
ولی این چند وقته دیگه به مرحله گندی رسیده. قدیم ندیمتر ها مقداری برای خودم وقت میزاشتم گرفتار میکردم خودم با مواردی که دوسشون داشتم الان میدونم داره همه چیز به گا میره بازم حوصله ندارم بشینم جمشون کنم. نگاشونم نمیکنم دیگه حتی
نشستم یه کنجی منتظرم همه چیز درس شه و نمیشه و میدونم که نمیشه.
حتی حوصله ندارم بگم چمه