Friday, April 30, 2010

خدایا ممنونم که بلاک، هاید، نخوندن یا اگه همه این‌ها نشد، فش خارمادر آفریدی

Thursday, April 29, 2010

فیلم‌های خفن سینمای ایران دارم می‌بینم یکی بعد از یکی دو خواهر، آتش‌بس، به روح بابام، اگه می‌تونی من بگیر و برای امشبم ثروت نهفته رو انتخاب کردم

Tuesday, April 27, 2010

ملافه‌های تختم عوض کردم، همون سفید‌ ساده‌هارو انداختم. رو بالشتی‌هامم عوض کردم مشکلی خال‌خالی‌ها رو گذاشتم جا نارنجی‌ها، الانم خیلی شیک یه سه چار تا پیس عطرم زدم به ملافه‌های تازه عوض شدم. دلم می‌خواد سال‌ها تو خنکی‌های تازه‌ش بمیرم به علی‌اکبر قسم
هنوز 2008 برام سال جدید حساب میاد. از 2008 به بعد دیگه تقریبا حتی یک ذره هم پیشرفت نکردم حتی لاکپشت‌وار

Monday, April 26, 2010

با سرعت 24kb/sec باید فیلتر شکن هم اجرا کنم. فشه دیگه فشه.
یک‌پوریا رو که بستم، گفتم میام اینجا راحت‌ترم برای خودم. هر چی دلم خواس می‌نویسم بدون اینکه بخوام جواب پس بدم. بعد حالا برداشتن بلاگر فولان کرده.مثل چکش می‌شه این افکارم دقیقن میخوره وسط سرم. اه اه اه
ریشات بخورم شیپیش

Saturday, April 24, 2010

من همیشه فکر می‌کردم باید 3 اردیبهشت 89 دیگه خوشبختترین آدم روی زمین باشم. این فکرم از سال 80، 81 باهامه. تو رویاهام همیشه فکر می‌کردم 3 اردیبهشت دو تامون زیر آفتاب لم دادیم؛ داریم از آفتابی که رومون می‌تابه لذت می‌بریم تو یه جزیره‌ای که الان که 3 اردیبهشت هم تموم شده پیداش نکردم هیچ ذهنیتی ندارم ازش.
3 اردیبهشت بی دلیل شده بود برای من روز مهمی، همه رویاهای زندگیم ختم می‌شد به 3 اردیبهشت. خلاصه امروز وقتی دانیال بسته بودم رو سینه‌ام داشتم نودل‌های پخته‌ شدم‌رو با مخلوط تفت داده شده گردو کدو،بادمجون، پیاز و سیر قاطی می کردم فهمیدم، 3 اردیبهشت بود امروز. به دانیال گفتم، دانی امروز 3 اردیبهشت بود من نه تنها به آرزوهایی که داشتم نرسیدم حتی نصف چیزهایی که داشتمم برام شده آرزو دانیال هم عین منگل‌ها نگاه می‌کرد فقط. خلاصه 3 اردیبهشت هم گذشت.

Friday, April 23, 2010

خیلی کم پیش میاد از اجرای لایو یک موزیک بدم بیاد، تقریبا همشون خوب بوده تا الان برام. ولی mark knoper- lions( live at the bbc)عالی بود عالی.
الان تریلی با بارش تو اتاقم گم می‌شه.
من اگه بخوام از تو بنویسم که همینطوری نمی‌تونم یه سابجکت بنویسم، باید از اولت بنویسم تا آخرت، که تو حوصله خوندنش داری نه من حس نوشتنش. تازه آدمی که آخرش باشه تموم شده باشه دیگه نوشتن نداره.
اولین باری که به طور واقعی له شدم ده سالم بود، زمانی که تو بستکبال داداشم نزاشت حتی یه دقیقه توپ بیاد دستم. بعد از اون سعی کردم به له شدن عادت کنم. الان دیگه برام عادیه، مثلن اگه صب از خواب پاشم ببینم ننه‌ام هم باهام طرفه، به فاطمه اصلن شوک نمی شم.

Wednesday, April 21, 2010

با راک بزرگ شدم، ناخواسته. عادت دارم بهش، داداشم یه راکر خوب بود. یه آدمی که لااقل موزیکی که گوش می‌داد می‌فهمید. راک جذب می‌کنه، بفهمیش نمی‌تونی ولش کنی. شاید هر چند وقت یه‌بار بزنی تو یه سبک دیگه ولی باز ته‌تهش تو خلوت خودت میای سر همون موزیک‌هایی که گوش می‌دادی قدیم. متاسفانه راک دیگه تو دهه 90 مرد، حیف شده دیگه واقعن. من باید دهه 70 به دنیا میومدم. گناه دارم من برای دنیای موزیک هوس، ترنس نیستم.
گردنبندی دارم که اگه تو دهنم نباشه صد در صد گردنمه. از جنس نقره به طرح بعد اون لبه تیزش آخر یه روز باعث مرگ من میشه. شبی نیست که نره تو رگ گردنم من از درد بیدار نشم

Tuesday, April 20, 2010

چه می‌کنه این اتک همه کاره
وسواس دارم، وسواس تمیز کردن خونه‌ام. طبعن می‌تونم تو زباله‌دونی سال‌ها بدون نگرانی زندگی کنم. ولی کافیه بگن این زباله‌دونی الان دیگه شده خونه‌ات از فرداش با آب، تاید، ریکا، جارو برقی و هزار‌تا کوفت و زهرمار دیگه می‌افتم رسمن به جونش تا اون جوری که می‌خوام برق نزنه ولش نمی‌کنم.

Monday, April 19, 2010

لخت می‌شم تی‌شرتم عوض کنم، نمی‌دونم با آدم خوابیدم یا چرخ‌خیاطی
یه فایل پیدا کردم رو هارد کامپیوتر قدیمیه، بعد هی فکر فکر که این چی بوده که اینقدر مهم بوده برام که تو فولدر ایمپورت فایل نگه داری می‌شده این چیزا. بعد دیدم حتی پسوند فایل هم برام عجیبه با سرچ این حرف‌ها به این نتیجه رسیدیم که بک‌آپی هستش که بنده از مسیج‌های اینباکس موبایلم اون موقع گرفتم. یعنی آرشیو اس‌ام‌اس‌های 7 سال پیشم. چه انی بودم اون موقع با چه انایی زندگی می‌کردم اون موقع، بعد یه سری کلمات نا مفهوم بین من دوس‌دختر اون موقع‌ام رفت آمد شده بود که یادم نمیومد چیه، مثلن E M K? خب طبعن این معنی نداره ولی اون گفته بود در جوابش A E M. مسنجرم آنلاین کردم دیدم آنلاین بعد استاتوسش نوشته بود E M T? بعد داستان این کلمات یادم افتاد اول جملاتی که به هم می‌خواستیم بگیم می‌زدیم با هم خیلی شیک حرف می‌زدیم الان ولی دارم فکر می‌کنم دلیل این کاری که می‌کردیم چی بوده و چرا؟
پینک دوس دارم. با اینکه یه سلبیریتی خوب هستش، همیشه بی حاشیه بوده. پذیرفتنش همون جوری که هست، کسی بهش گیر نمی‌ده. آهنگاش نقد نمی‌کنن اصلن کاریش ندارن، اونم فقط خیلی بخواد هم بکشه بامزه‌گی کنه یه گیری به پاریس هیلتون می‌ده. کلن بی حاشیه بودن تو اوج خیلی خوبه تو اوجم نباشی خوبه حتی.

Sunday, April 18, 2010

Saturday, April 17, 2010

موبایلم مرد، حوصله گوشی جدید عادت کردن بهش ندارم.

Thursday, April 15, 2010

طبعن گوگوش با اینکه خوبه می‌تونه یه‌هو تمام مراحلی که لازمه از یه جا شروع شه تا به حال روز خراب برسی طی یه مرحله انجام بده.
وقتی از درک ساده‌ترین مشکلاتم عاجزی، وقتی اصلن نمی‌فهمم چی می‌گی. نمی‌دونم چه اصراری داری بشینی با من حرف بزنی، موندم تو کار خودم. نمی‌دونم من خواستم ننه بابا داشته باشم، اصلن من کاره‌ای بودم این وسط؟
تو شروع دیگه هم باشی من هنوز به ته قبلیه نرسیدم
لازمه بگم هر وقت هر مشکلی باهم داریم لازم نیس هی بغل گوش من تکرار کنی من دوست دارم من دوست دارم. خب به تخمم نداشته باش این یک دومن چه فرقی به حال مشکلمون می‌کنه دوس داشتن تو

Wednesday, April 14, 2010

من معمولن اگه شب‌ها بخوابم. صب ساعت 8 بیدارم، اگه هم نخوابم که صب به صب ساعت بالا سرم که ساعت 8 زنگ می‌زنه رو قطع می‌کنم، می‌رم پی زندگیم. ولی خوب از اونجایی که از ساعت 8 صب تا 12، 1 ظهر با کسی حرف نمی‌زنم اونچنان هرکی باهام حرف می‌زنه میگه ااا خواب بودی؟ برو بخواب. بعد اصلن مسئله مهمی نیس این حرف ولی من از تکرار بدم میاد از تکرار اینکه نه بابا خواب کجا بود از فلان ساعت بیدارم.

Saturday, April 10, 2010

عزیزم با کون نه با رون بیا مرسی

Friday, April 09, 2010

خب طبعن عاشقتم تیکه کلام منه، تیکه کلام من نه‌ها تیکه کلام خیلی از ماهاس. بی دلیل هم می‌گمش یعنی یه چیزی تو مایه‌های اوکی‌ئه محسوب میشه این حرف برام. ولی خب این دلیل نمیشه هر وقت من این جمله رو بگم تو قربون صدقه واقعی بری از من.
یه سری متن نخونده ندارم یه سری پست نخونده یه سری مقاله نخونده پرینت گرفتم دارم میرم توالت بخونمشون بیام

Thursday, April 08, 2010

Tuesday, April 06, 2010

همه از من گریزانن تو هم بگذر از این تنها
داریوش نصفه شب
تنها چیزی که من دیگه هنوز یه مقدار بهش عشق می‌ورزم همین سوپرمنه

Monday, April 05, 2010

حالا یه آشغالی برداشت یه سیبی خورد تو باید مارو بگای به جاش؟

Saturday, April 03, 2010

Friday, April 02, 2010

چطوری می‌تونی مثلن فردا بیای بگی پوری من زن گرفتم.

Thursday, April 01, 2010

آرش از اون انسان‌های رو اعصابه از اون موجوداتی که بسکه دوس دارن تو پرانتز باشن له‌ت می‌کنن. بسکه برای همه چیز توضیح دارن. حتی بسکه زر می‌زنن
گوشه مخم درد می کنه