Saturday, November 06, 2010

تا حالا با هم قهر نکردیم دعوا زیاد کردیم ولی قهر نبودیم با هم هیچ وقت.
هفت ماه هم دیگرو ندیدیم. حتی صدای هم نشنیدیم، هفت ماه به گا میرفتم از نداشتنش از آپشن‌هایی که از نبودش دیگه نداشتمشون.
یکی از بزرگترین مشکلاتم این بود که اگه مرد من ندیدمش چطوری خودم تا آخر عمر راضی کنم؟
سر کار بودم، داشتم یه لمینت‌ها رو چک می‌کردم. از در سالن اومد تو؛ ریدم به خودم رسمن هیچ گهی نتونستم بخورم عین ان وا رفتم فقط نگاش کردم اومد گریه می‌کرد گفت دلم برات تنگ شده هیچ صورتی نتونستم جلوئه خودم بگیرم که شروع نکنم گریه کردن. تازه فهمیدم وقتی همه بهم می‌گن تو لوس بچه ننه هستی یعنی چی. بغلم کرد، بعدم گفت من دلم برات تنگ شده. بعدم رفت. من دلم مامانم می‌خواد.

1 comment:

s said...

حالا دیگه درس شده اوضاع؟خوب شدین دیگه؟