Tuesday, March 19, 2013

ساعت ٤ ٥ صب از خواب بيدار شدم يه ادويل از بغل كشو تخت برداشتم خوردم. نيلوفر از خاب پاشد گفتم بخاب تو بوسش كردم خابيد، گرمكنم پوشيدم پاگي صدا كردم موبايل هدستم برداشتم، راه افتادم از كنار رودخونه شروع كردم دوييدن. با خودم فكر كردم چه خوبه علي سولوقون داره اصلن چه خوبه من علي دارم . همون لحضه يه اسمس خالي از علي برام اومد. - اسمس خالي يعني از ذهن من برو بيرون -

1 comment:

Anonymous said...

عاشق غلط دیکتهایهاتم، قناری