قراره این شرکتی که ما توش کار میکنیم با یه شرکت خارجی جوین شه و از این حرفها.
بعد امروز یه جلسه گذاشته بودن برای هیئت مدیره این شرکت ما که، مثلن خر فهمشون کنن که اصلن چه اصراریه ما با این شرکت خارجیه آبدون یکیشیم.
خلاصه قرعه به اسم بنده افتاد که برم یه مش پیر پاتال خرفت متوجه کنم.
سر ساعت رفتم تو اتاق کنفرانس سلام ملک این حرفها، شروع کردم با انرژی تمام از شرکت خارجیئه تعریف کردن که آی این اینجوریه؛ اینجوریه اگه ما باهاشون بتونیم همکاری کنیم فلان سرتیفکت داریم ازشون این چیزا. یه لحظه احساس کردم اصلن اینا نمیفهمن من دارم چی میگم براشون یه کم دیگه حرف زدم دیدم عین بز دارن من نگاه میکنن در صورتی که مثلن اگه واقعن میفهمیدن تا الان من زیر سوال گاییده بودن، جاتون خالی زدم تو صحرای کربلا اراجیف میگفتم در حد خدا.
طفل معصومها هم سر تکون میدادن یه چیزی حدود چهل دقیقه کسشر میگفتم برای خودم، بعدم کلی ازمون تعریف کردن موافقت شد با طرح، خلاصه لذتی داشت نهفته وایسی جلوئه بیس تا آدم که ادای ناتمومی دارن در شغلشون چرت بگی برات سر تکون بدن بگن بهبه؛ بهبه
Saturday, July 17, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
چقدر میگیری بابت این همه زحمتی که میکشی؟
Post a Comment