Sunday, August 01, 2010

تا الان فک میکردم اینایی که تو فیلمها دیدی قاطی میکنن بعد دست میزارن رو قلبشون این حرف ها همش فیلمه نمایشه این چیزا.
امروز سر کارم شروع کردم به حالت وحشتناک عصبی سر یه آدم بیشعور داد بیداد که بابا تو رسمن سه ماه کار شبانه روزی من به گا دادی بعد دیدم یارو اصلن به تخمشم نیست بیشتر صدام بردم بالا یه آن یه سوزش عجیبی رو قفسه سینم احساس کردم به خودم گفتم به سلامتی مردم عین پیرمردها افتادم رو صندلیم.
درد زیادی نداشت یه سوزش عجیب بود بیشتر تو قفسه سینه که میزد به کمرم سوزشش نفسم در نمیومد چشام سیاهی میرفت
جالب بود.

1 comment:

عطیه said...

kheyli Vaghte Miyam Blogeto MikhoOnam...DoOst daram Neveshtaneto!