بهشت زهرا، الان پيش رامين نشستم.
ساعت يك ربع به هفته صبحه. احبر هنوز نرسيده، يك سال شد رفتى آر وى خان. آخرين روغنى كه خودت گرفته بودى اورديم پيشت بكشيم بريم. عجيب بچه اي بوديى، عجيب
Friday, August 31, 2012
Thursday, August 30, 2012
احبر که گم میشه در خوشبینانه حالت میگیم یه گوشه اوور کرده؛ اگه بیشتر 7 8 ساعت از گم شدنش بگذره تازه تماس گرفتن با خونه مامانش بعد باباش شروع میشه, اگه رفت رو 12 13 ساعت میریم بیمارستانا پاسگاها و فیلان بالای 20 ساعت که شد دنبال مسجد میگردیم برای ختمش و اینا. بالای دو روز که شد میریم تو تراس خونش ورش میداریم میبریم بهش سروم میزنیم
Wednesday, August 29, 2012
Tuesday, August 28, 2012
Monday, August 27, 2012
بيمارستانم، على كشاله پاشو عمل كرده. اون رو مرفينه من رو علف؛ جفتى نعشه ايم، از اتاق زدم بيرون برم يه تابى بخورم تو حياط بيمارستان، داشتم كسچرخ ميزدم تو حياط چشام به خيابون. نميدونم به خاطر رنگ آبى ماشين ه بود يا به خاطر قيافه يارو ياد امين افتادم. امين يلدا، بعد پرت شدم به سال ها قبل ياد يه ايميل كه يلدا رسيده بود بهم ايميلى كه هيچ وقت جواب ندادمش. احتمالن آلمان بودم اون موقع، درد دلاى خيلى رفاقتى بود. روزى ان تا ايميل اينطورى رد بدل شده بود بينمون، ولى اون ايميل هنوزم براى من خيلى خاصه
Thursday, August 23, 2012
Tuesday, August 21, 2012
من از وقتی فمیدم که به کار هم نمیایم همون جایی که بودم موندم. نشستم فقط به هر چیزی که مقداری از تو توش بود چنگ زدم. اینکه میگن آدما میرن تموم میشه در اصل ماجرا یه کسشره نابه. آدما نه میرن نه تموم میشن. آدما اثرشون میمونه روت تا آخرش. داغ میشن برات قشنگ حالا اگه خودش کامل برداشته باشه برده باشه. زندگی نکردیم هیچ وخت آخه کسی نبود یادمون بده آخه. در مورد شلقم میتونی بشینی سه ساعت حرف بزنی در مورد رنگ جورابت نمیتونی تصمیم بگیری.
همه این ها بر میگرده به اینکه من دیشب داشتم سوجگاردن گوش میدادم حالا سوجگاردن چیه هس نمیدونم یادمه بچه بودم متالیکا برام خدا بود سوجگاردن مثلن امام حسن
Monday, August 06, 2012
یه خسرو نامی هست من شاید دو بار دیده باشمش کلن با هم چار کلومم حرف نزدیم. صرفن چون دوس پسر یکی از دوستای قدیمی من هستش جای داره تو فیسبوک من. حالا هرچی که هست خدا حفظش کنه برای صاحبش.
الان دیدم یه چیزی نوشته تو استاتوسش من باب اینکه من رویایی داشتم که خودم دوستام چندتا خونه کنار هم داشتم حیاط به حیاط با هم زندگی میکردیم. اندازه مصرفمون پول در میوردیم و...
خاستم بگم نه قبول نیست تو دیدی؟
خب همه همینو میخان مرد مومن.
Thursday, August 02, 2012
Subscribe to:
Posts (Atom)