Thursday, December 13, 2012
Thursday, November 29, 2012
تو یه موجود بد مست لجبازی که هر وقت نشستی یادت افتاد که از من بدت میاد از من خسته شدی.
من خودمم از خودم خسته ام.
بعد شروع میکنی به تبصره زدن که رفیقاتم مثل خودتن اینا, در صورتی که دوستای من دقیقن دوستای تو هم هستن
من خودم میدونم تحمل کردن من سخته؛ ضمن این مورد که من تخمم نیست ترک شم.
من همینطوری ترجیح میدم پنجشنبه باشم کرکره مو بکشم پایین
Friday, November 23, 2012
Tuesday, November 20, 2012
آدمهایی که من میشناسم دو دسته ان. یا دوسشون دارم یا دوسشون ندارم. برای اونایی که دوس دارم هر کاری بتونم میکنم برای کسی که دوسش ندارم کونم بزارن قدم از قدم بر نمیدارم. اگه محل نمیزارم بهت فقط و فقط برای اینه که خوشم نمیاد دیگه ازت. برامم به هیچ عنوان اهمیت نداره کع بخای به من ایمیل بدی نامه بدی کسشر سر هم کنی و دلیل بیاری من کاری برای تو نمیکنم حتی اگه حقت باشه.
کسکش یادم افتاد باز روزم خراب کردی.
ان سگ.
Friday, November 09, 2012
Tuesday, November 06, 2012
Sunday, November 04, 2012
Saturday, October 27, 2012
Monday, October 22, 2012
Sunday, October 21, 2012
Thursday, October 11, 2012
Thursday, October 04, 2012
Tuesday, September 25, 2012
Friday, September 21, 2012
Wednesday, September 19, 2012
Tuesday, September 18, 2012
Wednesday, September 12, 2012
Monday, September 10, 2012
Sunday, September 09, 2012
Saturday, September 08, 2012
Sunday, September 02, 2012
ضمن ریدن به سیستم بانکداری کشور عزیزم ساعت 12 ظهر بلند شدم رفتم بانک که چرا پولی که من 1 ماه پیش کارت به کارت کردم از حساب خارج شده به حساب اون عزیز نرفته کجاس و فیلان یارو برگشته میگه مسئول کلر یا همچین چیزی مرخصیه باید بیاد فردا یه نامه بده برین مرکز ببینین پوله چی شده.
بعد گیر داده شما که علی نیسین گفتم بله نیسم کارتش دست من بوده من زدم دو ساعت قرقر که این کار از نظر قانونی فیلانه بیساره بهمانه گفتم خب حالا که چی؟ میخای زنگ بزن پلیس بیاد ببرتم.
زنیکه ان برگشته اگه به این جرمم نبرتت به جرم سر وضعت مطمئنن میبرتت. جنده. چمه مگه اینطوری میگین بهم؟
Friday, August 31, 2012
Thursday, August 30, 2012
احبر که گم میشه در خوشبینانه حالت میگیم یه گوشه اوور کرده؛ اگه بیشتر 7 8 ساعت از گم شدنش بگذره تازه تماس گرفتن با خونه مامانش بعد باباش شروع میشه, اگه رفت رو 12 13 ساعت میریم بیمارستانا پاسگاها و فیلان بالای 20 ساعت که شد دنبال مسجد میگردیم برای ختمش و اینا. بالای دو روز که شد میریم تو تراس خونش ورش میداریم میبریم بهش سروم میزنیم
Wednesday, August 29, 2012
Tuesday, August 28, 2012
Monday, August 27, 2012
بيمارستانم، على كشاله پاشو عمل كرده. اون رو مرفينه من رو علف؛ جفتى نعشه ايم، از اتاق زدم بيرون برم يه تابى بخورم تو حياط بيمارستان، داشتم كسچرخ ميزدم تو حياط چشام به خيابون. نميدونم به خاطر رنگ آبى ماشين ه بود يا به خاطر قيافه يارو ياد امين افتادم. امين يلدا، بعد پرت شدم به سال ها قبل ياد يه ايميل كه يلدا رسيده بود بهم ايميلى كه هيچ وقت جواب ندادمش. احتمالن آلمان بودم اون موقع، درد دلاى خيلى رفاقتى بود. روزى ان تا ايميل اينطورى رد بدل شده بود بينمون، ولى اون ايميل هنوزم براى من خيلى خاصه
Thursday, August 23, 2012
Tuesday, August 21, 2012
من از وقتی فمیدم که به کار هم نمیایم همون جایی که بودم موندم. نشستم فقط به هر چیزی که مقداری از تو توش بود چنگ زدم. اینکه میگن آدما میرن تموم میشه در اصل ماجرا یه کسشره نابه. آدما نه میرن نه تموم میشن. آدما اثرشون میمونه روت تا آخرش. داغ میشن برات قشنگ حالا اگه خودش کامل برداشته باشه برده باشه. زندگی نکردیم هیچ وخت آخه کسی نبود یادمون بده آخه. در مورد شلقم میتونی بشینی سه ساعت حرف بزنی در مورد رنگ جورابت نمیتونی تصمیم بگیری.
همه این ها بر میگرده به اینکه من دیشب داشتم سوجگاردن گوش میدادم حالا سوجگاردن چیه هس نمیدونم یادمه بچه بودم متالیکا برام خدا بود سوجگاردن مثلن امام حسن
Monday, August 06, 2012
یه خسرو نامی هست من شاید دو بار دیده باشمش کلن با هم چار کلومم حرف نزدیم. صرفن چون دوس پسر یکی از دوستای قدیمی من هستش جای داره تو فیسبوک من. حالا هرچی که هست خدا حفظش کنه برای صاحبش.
الان دیدم یه چیزی نوشته تو استاتوسش من باب اینکه من رویایی داشتم که خودم دوستام چندتا خونه کنار هم داشتم حیاط به حیاط با هم زندگی میکردیم. اندازه مصرفمون پول در میوردیم و...
خاستم بگم نه قبول نیست تو دیدی؟
خب همه همینو میخان مرد مومن.
Thursday, August 02, 2012
Tuesday, July 31, 2012
Monday, July 30, 2012
Saturday, July 28, 2012
Friday, July 27, 2012
من اگه حرف بابام گوش میکردم از بچگی
الان کچل بودم سیبیل داشتم
مطمئنن اندازه بابام پول داشتم.
زن بچه داشتم
داشتم فکر میکردم برای بچه ام اقامت خارج از کشور بگیرم
وجود گوشت مرغ تو خونه ام از همه چی واجب تر بود.
خرج مطمئنن یه مشت یلل طلل میدادم.
شبا هم از کارخونه که داشتم میومدم خونه تو اتوبان وای میسادم 12 تا هندونه میخریدم دست خالی برنگردم.
Saturday, July 21, 2012
دیشب داشتم با مهسا در مورد اتفاق بد زندگی صحبت میکردم حرفمون که تموم شد یادم افتاد که اولین بار که افتادم فکر کنم هشت سالم بود شایدم کمتر از بالا درخت پریدم تو استخر خالی خونه پدری. بی هوش شده بودم 10 دقیقه شاید یادم نمیاد فقط یادمه ترقوه یا همچین چیزیم شکست هنوزم سرما میخوره بهش پلاتیناش درد میگره. بعد اون دیگه خوردن زمین شکستگی این حرفا یه چیز عادی شد برام تا همین 1 سال پیش که با کله رفتم تو کوه قشنگ خیلی شیک و مجلسی 6 ساعت بی هوشی 12 ساعت فراموشی بعد اون مقداری ترسیدم نه از اینکه بیفتم دست پام بشکنه این حرفا. ترس از فراموشی کامل. بعد دردیه. اینکه بیدار میشی مثلن یادت رفته علی کیه خونت کجاس و فیلان
Friday, July 20, 2012
Friday, July 13, 2012
باید دقت میکردی به حرف زدنت.
منظورم اون روزیه که با علی وایساده یودیم دمه قله. هوا سرد کیری هم بود, نعشه بودی؟ مست بودی؟ نمیدونم چت بود.
منم خوب نبودم یادمه
گفتی تا آخر دنیا بمونیم؟ علی نگام کرد گفت کسخله؟
خندیدم یادمه خندیدم. آدمایی که کم میخندن خنده هاشونو یادشون میمونه آخه.
گفتم من همین گهیم که هستم نه سعی میکنم برم نه سعی میکنم بمونم.
علی گفت من هستم تا آخرش ولی آدمایی که شرط میزارن رو حرفاشون راحت میزنن زیرش.
راه افتادیم. تند. خیلی تند بهترین رکوردمون بود, فیلمش دیشب با علی میدیدم. 12 دقیقه برای کل پیست. خوب بود.
دنیا دقیقن 5 ماه 12 روز 7 ساعت بعدش تموم شد.
گفته بودی تا آخر دنیا بمونیم همینطور. ما دو تا همینطور موندیم تو رفتی پس دنیا تموم شد دیگه چون یادمون نرفته میگفتی من زیر حرفم نمیزنم.
ولی من میزنم. زیر حرف، قول، قرار داد، منطق، شعور
هر چی که تو بگی
دنیا من خیلی وقته جا برا کسی نداره جا برای خودمم نداره.
Saturday, July 07, 2012
دوس داشتن تو برام شده مث وسایل الکی هایی که دوسشون دارم. مث کسشرای به درد نخوری که حاضر نیستم بندازمشون برن. ور دلم موندن هی میبینمشون حرص خوردنم بیشتر میشه. من مطمئنم که اگه صد بار دیگه هم بمیرم زنده شم بازم ترجیح میدم با تو نباشم ولی دوست داشته باشم. مث همون موقعی که تصمیم گرفتم که دیگه باهات نباشم ولی دوست داشته باشم. اینطوری راحت ترم شاید. خلاصه خفن ترینی
Friday, June 29, 2012
اولین تجربه استفاده از جی برام چیز عجیبی بود.
مقدار میزان ال اس تی برای یه کنبیس تو بهترین حالت 26 % البته به جز ایربیس ها که تا 58 % هم رفته. ولی چیز خفنی که استفاده کرده بودم تا این لحظه 33 % بود که ایندور بود و خلاصه قشنگ من پاچوند در دیوار.امروز اولین تجربه لیکوید جی داشتم اسم دیگه هم داره مث جی دراگ یا لیکوئید اکس
.
مقدار 5 میل جی رو با یه نصف ردبول قاطی کردم بدترین مزه عمرم بود یه چیزی گس مانند که میسوزونه تموم دک دهن ولی خب به سختی قورتش دادم. از رو ساعت حدود 15 دقیقه بعد احساس کردم داره یه اتفاقاتی میفته دقیقن چیزی بود که حدس زده بودم یه حال خنده دار و خوب
پسندیدمت
جی دراگ ولکام تو مای ورد.
Thursday, June 28, 2012
Tuesday, June 19, 2012
Wednesday, May 30, 2012
Friday, May 18, 2012
اخرین باری که باهم بودیم از تیم راه افتادیم
بهداد با ماشین من اومد من تو با شاپور رفتیم دم خونتون شاپور گذاشتی راه افتادیم سمت پمپ بنزین.
یادم نمیاد دیگه چی شد. نعشه بودیم لابد.
فقط یادمه دمه سپهر وایسادیم رفتی خیلی گردو خریدی. تقریبن هرچی گردو داشت یارو.
فرداشم که رفتی.
رامین بچه. آر وی. ردبول این روزا خیلی یادت میکنم.
Tuesday, May 15, 2012
قدیمتر که بود برام مهم بود خیلی از چیزا برام مهم بود. اینکه مثلن باید حتمن شب تولد دوستای صمیمیم یه گهی خاصی بخورم. اگه همه عالم دنیا هم از دستم ناراحت بودن به تخمم مهم اینه که با آدمایی که زندگی میکنم از من راضی باشن یا حتی ناراحت نباشن.
بیشتر به حال مردم زندگی میکردم تا خودم.
ولی الان چیزی نگم بهتره.
Saturday, May 12, 2012
Thursday, May 10, 2012
Friday, May 04, 2012
Friday, April 27, 2012
من نه میخام باهات قهر کنم
نه میخام باهات رابطه مو بهم بزنم.
نه میخام جدا شیم از هم نه جرات این کارو دارم
نه میخام کمرنگت کنم نه میخام کمتر باشی
من فقط دلخورم. دلخور از تو نه از خودم از خودم که وقتی مقداری کم گرفته میشم چت میزنم. گیر میدم. کسخل میشم.
من دلخورم از اینکه نمیتونم بپذیرم خیلی چیزارو
من یه دلخور عملم.
Tuesday, April 10, 2012
Sunday, April 08, 2012
اینطو نبودم من.
تا همین یه کم قبلنا، یه ترسی داشتم یه چیزی بود که میگفت برای همه مشکل پیش میاد بالاخره دوستیت یه عمر رفتید اومدید. نون خوردین نمکدون شکستین. انگشت به هم رسوندین.
انطو نبودم که الان تقریبن تو سه دقیقه بیخیال میشم به کل که هیچ اصن فراموش میکنم یارو کی بوده چی بوده چرا بوده؟
بعد آزاردهنده بودن ماجرا اینجاس که حتی ناراحتم نمیشم دیگه که مثلن بیخیال یه دوستی ۱۰ ساله شدم. بعد ناراحت میشم از خودم که چرا اینطو شدم؟
اینطو نبودم من.
تا همین یه کم قبلنا، یه ترسی داشتم یه چیزی بود که میگفت برای همه مشکل پیش میاد بالاخره دوستیت یه عمر رفتید اومدید. نون خوردین نمکدون شکستین. انگشت به هم رسوندین.
انطو نبودم که الان تقریبن تو سه دقیقه بیخیال میشم به کل که هیچ اصن فراموش میکنم یارو کی بوده چی بوده چرا بوده؟
بعد آزاردهنده بودن ماجرا اینجاس که حتی ناراحتم نمیشم دیگه که مثلن بیخیال یه دوستی ۱۰ ساله شدم. بعد ناراحت میشم از خودم که چرا اینطو شدم؟
اینطو نبودم من.
Tuesday, March 20, 2012
Monday, March 19, 2012
Sunday, March 18, 2012
Saturday, March 17, 2012
Wednesday, March 14, 2012
Thursday, March 08, 2012
Thursday, February 23, 2012
Friday, February 17, 2012
از اولشم حال روزم با الکل دراگ جور نبود.
کلن با چیزی که بخاد دقتم کم کنه مشکل دارم، چمیدونم شایدم به خاطره اینه که همیشه باید من راست ریس میکردم اوعضارو. تقریبن وقتی ده سال گذشته زندگیت با یه نعشه باز الکلی باشی همین میشه وضیعتت. حالا نعشه باز الکلیم نه ولی همچین بدشم نمیاد.
سرعتم کم میکنه اینجور چیزا؛ به کل یادم میره چند ساعت گذشته. قدرت تصمیم گیریم میاد پایین. توهم میزنم. فکرم بسته میشه.
صرفن شاید بتونم گل بپذیرم اونم تو تنهاییم یا صرفن با دو سه نفر که بهشون اطمینان دارم.
کلن با چیزی که بخاد دقتم کم کنه مشکل دارم، چمیدونم شایدم به خاطره اینه که همیشه باید من راست ریس میکردم اوعضارو. تقریبن وقتی ده سال گذشته زندگیت با یه نعشه باز الکلی باشی همین میشه وضیعتت. حالا نعشه باز الکلیم نه ولی همچین بدشم نمیاد.
سرعتم کم میکنه اینجور چیزا؛ به کل یادم میره چند ساعت گذشته. قدرت تصمیم گیریم میاد پایین. توهم میزنم. فکرم بسته میشه.
صرفن شاید بتونم گل بپذیرم اونم تو تنهاییم یا صرفن با دو سه نفر که بهشون اطمینان دارم.
یه تخت داشتیم تو خونه ساخته شده بود از دو تا تخت یک نفره. ماله منم نبودش ماله علی بود.
بعد اینطو تختی بود که مثلن یه شب تا صب روش میخابیدی شیرین دیسک کمر گرفته بودی.
ولی ما دوسش داشتیم چرا؟ به این دلیل که با اینکه یه تخت بود ولی در واقع دو تا قسمت داشت هر کی سمت خودش میخابید. هر وقتم با هم حال نمیکردیم هر کی سمت خودش هول میداد یه وری میخابید.
دو تا تخت دیگه هم داشتیما ولی باز این یه چیز دیگه بود، حالا چرا اینقدر در مورد این تخته گفتم؟
دیشب علی میخاس تخت رو بندازه بره که چمیدونم سرویس خواب فیلان خریده برا خودش دشکارو ور داشتم اوردم گذاشتم کنج اتاقم.
نه که خیلی جا داشتم اینا رو هم اوردم کاشه کردم.
خاطره دارم باهاشون خب.
بعد اینطو تختی بود که مثلن یه شب تا صب روش میخابیدی شیرین دیسک کمر گرفته بودی.
ولی ما دوسش داشتیم چرا؟ به این دلیل که با اینکه یه تخت بود ولی در واقع دو تا قسمت داشت هر کی سمت خودش میخابید. هر وقتم با هم حال نمیکردیم هر کی سمت خودش هول میداد یه وری میخابید.
دو تا تخت دیگه هم داشتیما ولی باز این یه چیز دیگه بود، حالا چرا اینقدر در مورد این تخته گفتم؟
دیشب علی میخاس تخت رو بندازه بره که چمیدونم سرویس خواب فیلان خریده برا خودش دشکارو ور داشتم اوردم گذاشتم کنج اتاقم.
نه که خیلی جا داشتم اینا رو هم اوردم کاشه کردم.
خاطره دارم باهاشون خب.
Monday, February 06, 2012
داشتم فکر میکردم بشینم امشب بهش بگم داداش چرا آدمایی که میشناسیم اینقد کسشر شدن. البته شدنش که شایدم بودن از کجا معلوم.
صددرصد بودن اصن چار صباهه به این نتیجه رسیدیم مقداری با مردم روابط گسترده داشته باشیم. معاشرت کنیم مثلن
یعنی تو بحر هر کی رفتیم دیدیم فقط دور نماش خوبه از جلو یه کسشر واقعیه
وا باز میگم موجوداتی هستیم که با همم نمیتونیم بسازیم چه برسه یکی دیگرو هم بیاریم ور دلمون بشونیم.
صددرصد بودن اصن چار صباهه به این نتیجه رسیدیم مقداری با مردم روابط گسترده داشته باشیم. معاشرت کنیم مثلن
یعنی تو بحر هر کی رفتیم دیدیم فقط دور نماش خوبه از جلو یه کسشر واقعیه
وا باز میگم موجوداتی هستیم که با همم نمیتونیم بسازیم چه برسه یکی دیگرو هم بیاریم ور دلمون بشونیم.
Friday, February 03, 2012
Tuesday, January 31, 2012
Monday, January 30, 2012
Sunday, January 29, 2012
Saturday, January 28, 2012
Thursday, January 26, 2012
Wednesday, January 25, 2012
Tuesday, January 24, 2012
Monday, January 23, 2012
Saturday, January 21, 2012
Thursday, January 19, 2012
From Ali:
gharare bache ha ta 1 2 sa@ dige bian inja, fekr kardam va didam behtare to nabashi to jamemon. hamon jayi ke hasi bemon felan be manam zang nazan ta vaghti akhlaghet ine be man zang nazan. asan naya to in khune, kiram dahanet ke ridi be tamame roozam. madar sage goh khasam kardi ridam be to be un academy be kalle pedare jakeshet ke to konio pas andakht. khase shodam baske goftam pooria felan karo bokoni gofti man nistam, kar daram, hosele nadaram, va az in ghabil koso shera bishtar az inam ja nadare type konam barat GOH
gharare bache ha ta 1 2 sa@ dige bian inja, fekr kardam va didam behtare to nabashi to jamemon. hamon jayi ke hasi bemon felan be manam zang nazan ta vaghti akhlaghet ine be man zang nazan. asan naya to in khune, kiram dahanet ke ridi be tamame roozam. madar sage goh khasam kardi ridam be to be un academy be kalle pedare jakeshet ke to konio pas andakht. khase shodam baske goftam pooria felan karo bokoni gofti man nistam, kar daram, hosele nadaram, va az in ghabil koso shera bishtar az inam ja nadare type konam barat GOH
Tuesday, January 17, 2012
Monday, January 16, 2012
الان داشتم به خودم نگاه میکردم متوجه شدم چقدر بی دلیل به خودم چیز میز آویزون میکنم.
یه تسبیح که مال مادر بزرگم بوده دستمه یه دست بند چرم نازیلا برای تولدم داده اونم دستمه یه حلقه علی بهم داده انگشتمه یه ساعت بابام بهم داده دستمه یه گردنبند اوم دارم سپهر داده گردنمه یه زنجیر با آویز وای پی هم گردنه
واقن چرا؟
یه تسبیح که مال مادر بزرگم بوده دستمه یه دست بند چرم نازیلا برای تولدم داده اونم دستمه یه حلقه علی بهم داده انگشتمه یه ساعت بابام بهم داده دستمه یه گردنبند اوم دارم سپهر داده گردنمه یه زنجیر با آویز وای پی هم گردنه
واقن چرا؟
Saturday, January 14, 2012
Friday, January 13, 2012
Friday, January 06, 2012
Monday, January 02, 2012
بهترین چیزی که میشد برات نوشت همین نوشته بود از سوت زدن در تاریکی
دور بودیم
دور
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیک شدیم
تکان خوردنِ لبها را میدیدیم
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیکتر شدیم
صدای هم را میشنیدیم
کلماتِ هم را نمیفهمیدیم
نزدیکتر شدیم
کلماتِ هم را میفهمیدیم
طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم
نزدیکتر شدیم
آنقدر که لبها را به هم دوختیم
و کلمات به هم پیچیدند
کلماتِ پیچیده دورمان کردند
دور...!
دور بودیم
دور
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیک شدیم
تکان خوردنِ لبها را میدیدیم
صدای هم را نمیشنیدیم
نزدیکتر شدیم
صدای هم را میشنیدیم
کلماتِ هم را نمیفهمیدیم
نزدیکتر شدیم
کلماتِ هم را میفهمیدیم
طعمِ کلماتِ هم را نمیدانستیم
نزدیکتر شدیم
آنقدر که لبها را به هم دوختیم
و کلمات به هم پیچیدند
کلماتِ پیچیده دورمان کردند
دور...!
Subscribe to:
Posts (Atom)